یک ساعت تمام بدون آنکه یک کلمه حرف بزنم به رویش نگاه کردم . فریاد کشید که : آخر خفه شدم چرا حرف نمی زنی ؟ گفتم : نشنیدی ؟......برو......! سلام ممنون از حضورت وبلاگت زیباست دلت شاد
سلام خوبی هستی خانم... می دونی گاهی فکر می کنم درد این دل داره میزنه به همه جامون...نمی دونم کی تموم میشه...منم خسته شدم... .........دردرا با کی بگیم که درکمون کنه....شاید باید فعلا باهاش زندگی کنیم...یا بی خیالش بشیم...که سخته...
ما با این درد زندگی کردیم میترسم اگه تموم بشه بهونشو بگیریم.....
ببین داماد داوود و خیلی از کلمات دیگه رو هم برعکس بنویس عوض نمی شن . یعنی می خوام بگم منم درد دارم . می دونی با نوشتن هم اگر اینها عوض می شدن ولی ما هنور هم درد داشتیم . اون عکس یه چیزی می گه که نمی شه گفت
آره با درد باید زندگی کرد و حتی مرد اون عکس میگه به انتها رسیده ام اما بی صدا...
برای تو می نویسم که بودنت بهار و نبودنت خزانی سرد است. تویی که تصور حضورت سینه بی رنگ کاغذم را نقش سرخ عشق می زند. در کویر قلبم از تو برای تو می نویسم. ای کاش در طلوع چشمان تو زندگی می کردم تا مثل باران هر صبح برایت شعری می سرودم آن گاه زمان را در گوشه ای جا می گذاشتم و به شوق تو اشک می شدم و بر صورت مه آلودت می لغزیدم ای کاش باد بودم و همه عصر را در عبور می گذراندم تا شاید جاده ای دور هنوز بوی خوب پیراهنت را وقتی از آن می گذشتی در خود داشته باشد که مرهمی شود برای دلتنگی هایم
نمیدانم پس از مرگم چه خواهد شد نمیدانم کوزه گر از خاک اندامم چه خواهد ساخت ولی بسیار مشتاقم گلویم سوتکی باشد به دست بچه ای گستاخ و بازیگوش که او یکریز و پی در پی دمه گرم خودش را در گلویم سخت بفشارد و خواب خفتگان خفته را آشفته تر سازد بدینسان بشکند دائم سکوت مرگبارم را
سلام
وبتون واقعا فوق العاده است
می خواستم اگه اجازه بدین لینکتون کنم
موفق باشی
من نتونستم وبلاگتونو باز کنم
اگه میشه آدرس درستشو واسم بذارید
یک ساعت تمام بدون آنکه یک کلمه حرف بزنم به رویش نگاه کردم . فریاد کشید که : آخر خفه شدم چرا حرف نمی زنی ؟ گفتم : نشنیدی ؟......برو......!
سلام
ممنون از حضورت
وبلاگت زیباست
دلت شاد
سلام
خوبی هستی خانم...
می دونی گاهی فکر می کنم درد این دل داره میزنه به همه جامون...نمی دونم کی تموم میشه...منم خسته شدم...
.........دردرا با کی بگیم که درکمون کنه....شاید باید فعلا باهاش زندگی کنیم...یا بی خیالش بشیم...که سخته...
ما با این درد زندگی کردیم میترسم اگه تموم بشه بهونشو بگیریم.....
ببین داماد داوود و خیلی از کلمات دیگه رو هم برعکس بنویس عوض نمی شن . یعنی می خوام بگم منم درد دارم . می دونی با نوشتن هم اگر اینها عوض می شدن ولی ما هنور هم درد داشتیم . اون عکس یه چیزی می گه که نمی شه گفت
آره با درد باید زندگی کرد و حتی مرد
اون عکس میگه به انتها رسیده ام اما بی صدا...
برای تو می نویسم که بودنت بهار و نبودنت خزانی سرد است. تویی که تصور حضورت سینه بی رنگ کاغذم را نقش سرخ عشق می زند. در کویر قلبم از تو برای تو می نویسم. ای کاش در طلوع چشمان تو زندگی می کردم تا مثل باران هر صبح برایت شعری می سرودم
آن گاه زمان را در گوشه ای جا می گذاشتم و به شوق تو اشک می شدم و بر صورت مه آلودت می لغزیدم
ای کاش باد بودم و همه عصر را در عبور می گذراندم تا شاید جاده ای دور هنوز بوی خوب پیراهنت را وقتی از آن می گذشتی در خود داشته باشد که مرهمی شود برای دلتنگی هایم
تا حالا اینطور به درد فکر نکرده بودم.
اما بعضی اوقات اونقدر بهمون نزدیکه که بدون وجودش نمی تونیم زندگی کنیم و ازش لذت می بریم...
فقط سکوت میکنم چون خود بلند ترین فریاد است.میتونید لینک کنید.اگه می خواین دسته یه تازه واردو بگیرید.دوستون دارم. روز آپ شما تولدمه
پس تولدت مبارک.
سلام
وبلاگ جالبی دارین . اگه متمایل به تبادل پیوند بودی بهم خبر بده ! به وبم سرکی بکش البته اگه وقت کردی !!
ممنون.
نمیدانم پس از مرگم چه خواهد شد
نمیدانم کوزه گر از خاک اندامم چه خواهد ساخت
ولی بسیار مشتاقم
گلویم سوتکی باشد به دست بچه ای گستاخ و بازیگوش
که او یکریز و پی در پی دمه گرم خودش را در گلویم سخت بفشارد
و خواب خفتگان خفته را آشفته تر سازد
بدینسان بشکند دائم سکوت مرگبارم را
فکر می کنم زیاد خوب نیست انسان از درد و ناامیدی صحبت کندُ مخصوصا در جایی که در نگاه دید عموم قرار دارد
زندگی را دوست دارم به شرطی که :
ز =آن زندان نباشد
ن = ندامت نباشد
د = درد نباشد
گ = گریه نباشد
و ی = آن یاْس نباشد
عکس های شاد بگذارید تا به دیگران هم امید زندگی دهید.
اینجا تنها جایی که میتونم تا حدی خودم باشم
بدون صورتک!!!